مراسم عقد و عروسي فاصله چنداني با هم نداشتند. خطبة عقد همان روزهاي اول خوانده شده بود و تا شب عروسي برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ كرده بود. اما مرگ و ميري در كار نبود... بايد مي‌ماند و مزه مال مردم‌خوري را مي‌چشيد!.....
 
برای خواندن داستان کلیک کنید: صدای پای بهار